این نوشتار در صدد است تا ملاک تعینبخشیدن به هویت فرد را در جامعه از منظر جماعتگرایانی چون السدیر مکاینتایر، مایکل ساندل، چارلز تیلور و تا حدی مایکل والزر توضیح دهد. بر این اساس، روشن خواهیم نمود ...
بیشتر
این نوشتار در صدد است تا ملاک تعینبخشیدن به هویت فرد را در جامعه از منظر جماعتگرایانی چون السدیر مکاینتایر، مایکل ساندل، چارلز تیلور و تا حدی مایکل والزر توضیح دهد. بر این اساس، روشن خواهیم نمود که این مکتب، ملاک تعینبخشیدن به هویت فرد در جامعه را در هویتهای جماعتی جستوجو میکند. این ملاک در نقطهی مقابل هویت ازپیشفردیتیافتهی لیبرالی (به روایت جان راولز) قرار دارد. در این راستا، مکتب جماعتگرایی با بهرهگیری از روششناسی زمینهگرا و با تأکید بر ویژگیهای اساسی نوفضیلتگرایی سیاسی تلاش دارد تا تقدم بخشیدن به هویتهای جماعتی را به مثابهی بهترین و عادلانهترین تنظیمات در سیاستگذاری عمومی مطرح نماید.
بدین ترتیب، در این نوشتار، روشن خواهد شد که اولاً، روششناسی زمینهگرای جماعتگرایان در تقابل با روششناسی جهانشمول و بنیانگرای لیبرالها قرار دارد. ثانیاً، جماعتگرایی در فضیلتگرایی فلسفی و سیاسی یونان باستان ریشه دارد. ثالثاً، نگرش نوفضیلتگرایی سیاسی در باب هویت انسانی بر هویتهای جماعتی تأکید دارد. رابعاً، تقدم بخشیدن به هویتهای گروهی و جماعتی، لزوماً رویکردی تحمیلگر در باب سیاستگذاری عمومی نیست و به بیان دیگر، جماعتها آزادی و فردیت ما را انکار نمینمایند.